صفحات

آسیب شناسی تربیت ایرانی

هر آموزه ای نو که با بدنه فرهنگی جامعه سر و کار داشته باشد باید گام به گام با فراهم آوردن مقدمات و پيش‌فرض‌هاي ادراكي تناسب یافته با ویژگی های فرهنگی آغاز شده و با نسبت سازی های معقول پیش رود.. زمانی مثال زیبایی شنیدم با این مضمون که دانسته‌های علمی مفید در هر بافتی منجر به فایده نمیشود و باید هنر تطبیق فرهنگ با دانسته‌هاي نو را آموخت. جاده سازی تقریباً در طول تاریخ از مهمترین و فایده‌ ساز‌ترین فعالیت‌هایی بوده است که انجامش برای انجام دهنده خالی از دعای رحمت نبوده ، با اين وصف از مصاديق بارز ناداني است كه فكر كنيم ساخت اتوبان چند بانده ميان دو روستایی که مساحتشان مجموعاً به هکتار نمی‌رسد از منظر توسعه در شمار مدرنيزاسيون غربي به شمار خواهد رفت و آينده‌ي درخشاني توليد خواهد كرد. این تشبیه شاید کمی دور از بحث به نظر برسد، اما بی‌ربط نیست. دانشی که در جامعه‌ای دیگر با مختصاتی دیگر تولید می‌شود در صورت بکارگیری باید با ملاحظات و مطالعاتی همراه شود که ویژگی های فرهنگی جامعه مقصد را در نظر بگیرد و امکانات اثرگذاری آن را در بستر فرهنگی موجود بسنجد. در غير اين‌صورت وقت و انرژی بسياري هدر خواهد رفت و نتیجه اگر عكس نشود قابل توجه نخواهد بود. تطبیق ویژگی‌های جامعه‌ی مبدا و مقصد و یافتن متغییر‌های اثرگذار کاری است سخت حساس که غالباً از چشم تجویز کنندگان بدور می‌ماند و مسئوليت اجرايش مي‌افتد بر دوش مصرف كننده‌ي از همه جا بي‌خبر كه نه حوصله‌ي آن را دارد و نه دانش آن. و در اين ميان ناکارآمدي محتوم به نامعتبر بودن تلاش عالمانه‌ي محققان تعبیر می‌شود.
کتاب‌های تربیتی بسیاری هم‌اکنون از محققین و دانشمندان غربی ترجمه شده که به حق بسیار ارزشمند و در‌خور توجه‌اند. اما یک مشکل کلان در عملی ساختن آنها در زندگی روزمره‌ی ما ايرانيان وجود دارد: با درک اغلب ما از زندگی، اهدافمان از تربیت و روش زندگی کردنمان تناسب تام ندارند. بطور عمومی ما اغلب پیش از آنکه بدانیم فرزند چیست به ندای طبیعت لبیک گفته و آنرا تولید کرده‌ایم. اغلب پیش از آنکه درباره‌ی روش زندگی خود، نیازهای خود و دانسته‌های خود از خود و نیازهای فرزندمان تصمیمی گرفته باشیم خود را درمسيري بي‌بازگشت يافته‌ايم؛ اغلب نمی‌دانیم برای تربیت فرزند چه هدفی را دنبال می‌کنیم و نمی‌دانیم کدام الگوها براي فرزندمان مي‌تواند مناسب باشد؛ چراكه نمی دانیم کدام خصایل و آموزه‌ها با کدام الگوها رابطه دارند؛ از همه مهمتر نمي‌دانيم اگر مي‌خواهيم قدمي به جلو برداريم، خودمان را نیز باید تغییر دهیم( بخوانید تربیت کنیم). لذا لازم است دريابيم كه تربیت کردن جزئی از پروژه‌ي تلمذ زندگی است و برای بهتر زيستن باید آنرا آموخت و شايد هم روزي آموزاند.
با فرض اينكه عقل سليم اندوخته‌ي ديگران را رها نمي‌كند كه چرخ خود را اختراع كند، اگر می خواهیم روش ها و تجویزهای اندیشمندان غربی در مناسبات ارتباطی فرزندانمان موثر واقع شود باید یا قدری روش زندگی‌مان را به آنها نزدیک کنیم و یا با مجاهده و تلاش ذهنی فراوان الگوهای تربیتی آنان را با روش‌های زندگی خودمان نسبت‌سازی کنیم. كارشناسان تربیت می‌گویند شیوه‌های تشویقی از هر روش دیگری بر محرک‌های دریافتی کودکان اثرگذارتر است اما همزمان نيز گوشزد می کنند تشويق به تنهایی چیزی کم دارد: تنبیه. این واژه برای ما ایرانیان تازه بدوران رسیده که جخ امروز با سانتی مانتالیسم اروپایی هم‌ذات پنداري مي‌كنيم، تولید وهم می کند و صحنه های دلخراش کودک آزاری و فلک‌های دوران قاجاری را به یادمان می‌اندازد. اما این طور نیست. تنبیه در مقابل تشویق که کودک را به تکرار عمل ترغیب می‌کند، به همه‌ی روش‌های بازدارنده‌ای گفته می‌شود که عدم تایید فعل کودک را یادآور می‌شود و به کودک گوشزد می‌کند که برای ادامه ارتباط رضایت بخش باید از تکرار عملش اجتناب کند. دکتر روت پیترز در کتاب هیچ وقت برای دیسیپلین زود نیست می‌نويسد: بعد از عشق دومین لطف بزرگ والدین در حق کودک تقویت حس انضباط  در اوست؛ این حس به بچه‌ها می‌فهماند که خویشتنداری چقدر در زندگی مفید و راهگشاست. به نظر او برای ایجاد حس انضباط در کودکان ما ناگزیرم از تنبیه استفاده کنیم، با این توضیح که تنبیه یعنی «یاد دادن» به شیوه‌ی عمل متقابل. تنبیه می‌تواند از عدم توجه، لب ورچیدن یا اخم شروع شود و به محرومیت از بازی و فعالیت‌های دلخواه ختم شود.
نکات زیادی در خصوص موثر واقع شدن تنبیه وجود دارد از جمله عدم ابهام، جدیت در اجرا، عدم خشونت، دقت در یکپارچگی روش و ... اما چیزی که موازنه‌ی این معادله را در جامعه‌ی ما برهم می‌زند و اجرای این موارد را نيز عقیم می‌گذارد عمدتاً عدم وجود نظم در بستر زندگی خودمان است. متخصصان می‌گویند در صورت بروز تعارض یا عدم فرمانبرداری، کودکان را از فعالیت‌های لذت بخش که در زندگی روزانه‌شان گنجانیده‌اید محروم سازيد. در اینصورت او به روش عملی رابطه‌ی بین تعامل مثبت و رسیدن به خواسته‌های لذت بخش را کشف کرده و به مسیر صیحیح تربیتی هدایت می‌شود. او به سرعت مي‌فهمد كه زيستن در جامعه از رهگذر نظم ممكن و دلپذير است و با خويشتنداري و انضباط مي‌تواند به هر خواسته‌اي دست ‌يابد. حال اگر شما هیچ برنامه‌ی معین و نظام یافته‌ای برای کودک‌تان نداشته باشید، حذف يا محروميت از چيزي جز عصبيت و ناخرسندي معنايي ديگر براي او نخواهد داشت و تكرار اين احساس او را به اين ذهنيت رهنمون خواهد كرد كه والدين جز مانعي براي لذت بردن از هستي نيستند. فرض کنید کودک هر روز که از خواب بر‌می‌خیزد برنامه‌ی منظم دستشویی، صبحانه، کلاس، پارک، کارتون و ... را داشته باشد. در چنین نظمی، تخطی از یک فعالیت اجباری می‌تواند منجر به حذف برنامه‌ی لذت بخش دیگر مثل پارک رفتن شده و درک کودک را از هم بستگی و نظم امور تکامل مي‌بخشد. حال اگر این فعالیت‌ها بدون برنامه‌ریزی و باری به هر جهت انجام پذیرد یعنی بدون هیچ نظمی به پارک برویم، تماشای تلويزيون زمان و مکان نشناسد، وقت خواب و بیداری محدودیتی نداشته باشد و ... چگونه می‌توان ممنوعیت یا تحریم را به عنوان پي‌آمدي (تنبیهی) ساختاري عرضه کرد که او را از وابستگی امور به یکدیگر آگاه کند و باعث شود كودك بشکل عملی بین تخطی از قانون و محرومیت از لذت رابطه‌ای ملموس ایجاد کند.
کودکان و حتی بزرگترها برای شناخت نظم نیاز به چارچوب و محدودیت دارند. 

۲ نظر:

  1. بالاخره بعد از مدتها احمد یک مطلب به دردبخور و البته نه زیاد پست مدرن که در اندازه فهم ما هم باشد، نوشت. عالی بود. بخشی که در آن نظم و تنبیه به هم مرتبط شده بود از همه به نظرم جالبتر رسید.
    نمی دانم چرا اندکی فونت مطلب بزرگتر و فاصله خطوط را بیشتر در نظر نمی گیری؟ اگر در ورد مطلب با فاصله خطوط دابل تایپ شود در اینجا هم برای افراد بالای چهل سال بهتر دیده خواهد شد. البته خودم! را عرض نمی کنم

    پاسخحذف
  2. بچه را شما توليد نميكنيد بچه از همون ابتدا كه يك سلول است به دنيا مياد و موندن يا نموندنش هم دست شما آقاي توليد كننده نيست.
    اما با آن قسمت از نوشته كه ميگيد دانسته هاي غربي بايد با فرهنگ و اداب بومي مطابقت داشته باشه موافقم. با اين برخورد ديجيتالي كه بچه را موجودي قابل پيشبيني فرض كرديد، براي اينكه فرضيه را ثابت كنيد كاملآ مخالفم و من را ياد قصه هايدي انداخت، بين تربيت هايدي و دختر شهري تفاوت زيادي بود ولي همون بي تربيتي هايدي،دختر با تربيت اما افسرده و مريض را به زندگي برگرداند.و مربي هايدي را متوجه زياده روي در امر تربيت كرد.اين شيوه تربيت فقط براي راحتي تربيت كننده است.و شادي كودك را تحت تاثير قرار ميده.
    خلاقيت و دلزندگي هايدي قانوني طبيعي داشت،و ما براي اينكه كار تربيت را براي خودمان آسان كنيم نبايد كودكمان را تحت شرايط خاص قرار بديم تا بتونيمروي اون راحتر اعمال قانون كنيم.البته بنده به هيچ وجه مخالف تنبيه نيستم.
    خواهش ميكنم بگيد كه نظرون كدام مقطع سني است.(خيلي مهمه).

    پاسخحذف