صفحات

کوه ها و روش اندیشیدن


از مسافرت که برمی گشتیم در مسیری بین کوه ها پسر سه ساله ام پرسید : بابا کوه ها را برای چی درست کرده اند؟ انرژی زیادی صرف کردم تا جوابی در خور پیدا کنم. تلاش برای پاسخ به این سئوال مرا به رشته ی طویلی از مباحثی پیوند زد که گه گاه به مناسبت های مختلف به آنها می اندیشیدم. تصور کنید که چه جوابی می شد به این سئوال داد: کوهها میخ های زمینند. کوها برای این درست شده اند که خورشید پشت شان پنهان شود. کوهها بخشی از سنگ های بزرگی هستند که قسمتی از آنها در خاک است. و ...
هر جوابی که بدهید به مجموعه ی وسیعی از پیش فرض ها و پیش دانسته هایی استوار است که ایدئولوژی فکری شما را (در معنای بسیط آن) تشکیل می دهد. در واقع این جهان بینی یا به قول مانهایم ایدئولوژی فکری شماست که تعیین می کند چه نوع جوابی پاسخ مناسب می تواند باشد. مجموعه ای از نظریه ها و فرض های مختلف در تعامل و هم پوشانی با یکدیگر دستگاه فکری ما را سامان می دهند که در مکاتب مختلف نام جهان بینی یا عناوینی از این دست به خود گرفته اند. هر سئوال در این دستگاه جوابی به ظاهر صحیح و متناسب دارد که چه بسا از منظر جهان بینی دیگر غلط یا بی ربط باشد. غلط بودن یا بی ربط بودن پاسخ ها برای کودکان معنا ندارد بلکه برای بزرگترها و در تقابل پیش فرض ها و بطور کلی از منظر ایدئولوژی ها معنا دارد. از آنجا که کودکان نگرش انتقادی به موضوعات نداشته و صرفاً تشنه ی اطلاعات و تجربه اند، مدل فکریِ پاسخ دهنده بطور نامحسوس به کودکان منتقل می شود و در اثر تکرار و تداوم مبدل به روش فکری آنان می شود. البته در مراحل رشد، آشنایی با مدل های فکری متفاوت باعث ناهماهنگی در ادراک سیستمیک شده و در افراد کنجکاو آرام آرام به بحران ادراکی، سپس نگرش انتقادی و در نهایت بازنگری و صورتبندی جدید در نحوه ی اندیشیدن می انجامد. در اغلب موارد قسمت هایی از ساختمان فکری نوسازی شده و قسمت هایی هم به همان صورت سابق حفظ می شود. افراد غیر کنجکاو اما بطور غریزی برای جلوگیری از ازهم گسیختگی ذهنی  به همان سیستم اولیه پناه میبرند و در مقابل تغییر مقاومت می کنند. در این ماجرا درصد قابل توجهی از کنجکاوی و تلاش برای ساماندهی مدل های قابل اعتمادتر نیز به توانایی و قابلیت مدلی مربوط می شود که در پاسخ دهی به سوالات از جانب بزرگترها ارائه می گردد. مدل های فکری اولیه نقش مهمی در استحکامات بعدی دارند. برخی مدل ها بنیان اولیه را طوری می نهند که امکان تغییر را با کمترین تخریب و هزینه بوجود آورند. برخی دیگر نیز چنان صلب و انعطاف ناپذیرند که برای اندکی تغییر، ویرانی بزرگ را می طلبند و این برای حیات روانی ارگانیسم زنده تقریباً خطرناک و در خوش بینانه ترین حالت هزینه ساز است. صاحبان مدل فکری صلب فارق از محتوای تفکر همان حافظان سینه چاک سنت اند که از هر تغییری حتی به نفع خویش در هراسند. البته گفتنی است که پایبندی به اصول عقیدتی رابطه ای قوی نیز با حوزه ی روان شناسی دارد . یعنی میزان اصرار در حقانیت مدل فکری فقط به احساس منطقی بودن نظر خویش مربوط نیست بلکه به احساس هراس از ریزش بنیان فکری یا تهدید عزت نفس نیز هست. در حقیقت آنچه که آرامش احساسی و فکری کودک را بنیان گذاری می کند مجموعه ی مکملی از بنیان آرام و منطقی فکر و احساس است.
در این نوشته ی کوتاه روی سخنم بیشتر ناظر بر شیوه های استدلالی است که در پاسخ بزرگترها به پرسش های ساده اما مهم کودکان مستتر است و ما بطور ناخودآگاه بی آنکه بخواهیم آن را به کودکان خود آموزش می دهیم. ما می توانیم ارتباط بین پدیده ها را مطابق با تجربه و رجوع به منطق استدلالی برای کودکانمان تبیین کنیم و در عین حال می توانیم روابط ماورایی یا جادویی را میان پدیده ها تقویت کنیم. ما می توانیم پایبندی به استدلال را در موقعیت مذاکره و مجادله به کودکانمان آموزش دهیم و در عین حال می توانیم بی قاعدگی کلامی و اثبات احساس را درس کنیم. می توانیم آموزش دهیم که خواسته ها و نیازها باید هماهنگ با قواعد توافق شده و به روش های استدلالی مطالبه شوند و در عین حال می توانیم آموزش دهیم که خواسته ها هیچ ربطی به قوانین اجتماعی یا مقتضیات زمان ندارند و رسیدن به هدف از هر راه ممکن تنها قاعده ی معتبر است.
زمانی که فضای رسانه ای مملو از وقایع پس از زلزله ژاپن بود فرزند سه ساله ام علت زلزله را جویا شد. فکر کردم بگویم خداوند زمین را لرزاند و خلاص. اما چه اتفاقی می افتاد: معضل اول تبیین مفهوم انتزاعی خدا. معضل دوم ادراک ماورایی از روابط پدیده ها. معضل سوم تداخل و تناقض دیدگاه در تبین پدیده های مرتبط.
با همه ی عدم توانایی ام در ساده سازی مفاهیم به ذهنم رسید بگویم: سنگهای بسیار بزرگی در زیر زمین هستند که وقتی در کنار هم تکان می خورند زمین میلرزد و زلزله تولید می شود. این پاسخ نسبتاً متناسب با معیارهای جهان علمی مرا کمک کرد تا در پاسخ به سوال کوهها، از آن به عنوان شاهد  استفاده کنم و مهمتر از خود پاسخ، مفصل بندی موجود در دیدگاه استدلالی را تقویت کنم. نمی دانم این اتفاقِ ظاهراً ساده برای دیگران چقدر اهمیت دارد اما من در این ماجرا پدیده ی جامعه شناختی بودن معرفت را تجربه کردم.

۲۱ نظر:

  1. وقتی خیلی کوچک بودم، مثل همه بچه ها هزار تا سوال داشتم. فرق مسئله در این بود که اگر جواب پیدا نمی کردم بیش از حد عذاب می کشیدم و مسئله ول کن روانم نبود. دور و برم هم کسی که جواب درست و درمانی بدهد نبود. وقتی باتری رادیوئی بسیار قدیمی فلیپس پدرم که هنوز از آن نگهداری می کنم را عوض می کردم، مادرم شاید برای اینکه از دست من راحت شود می گفت این قسمت رادیو تبریز است و اینجا هم ارومیه!! برای تهران در این رادیو جائی باقی نماند!. هنوز هم این جواب در ته ذهن من باقی مانده است. در همین سن و سال از دائی خودم سوال کردم که مگر نمی گوئید ابرها به هم می پیوندند و باران می بارد؟ الان که هیچ ابری در آسمان نیست پس این ابرها از کجا می آیند؟ بدیهی است که جواب این سوال برای کسی که دنیا را به فاصله دیدگانش محدود کرده بسیار سخت است.
    من هم اکنون نیز برای چنین سوالات بچه هایم جواب قانع کننده ای که مطابق درک آنها باشد ندارم. این موضوع هزار دلیل دارد به نظر من یکی از آنها فاصله آموزش رسمی از عرف جامعه است. سوالات بعد دیگری نیز یافته است. مثلا خدا از کجا آمده؟ امام زمان کیست؟ بدیهی است که پدر و مادرها بسته به همان ذهنیت و باورشان جواب های متفاوتی دارند ولی در مدرسه موضوع کاملا بدیهی و جواب مشخص و معین و دقیق دارد. حالا بیا و به چنین سوالی جواب بده!!. مخصوصا اگر والدین چندان دین باور هم نباشند. و یا حداقل به شکلی که در مدرسه می گویند معتقد نباشد. مسئله حجاب هم همین وضعیت را دارد و بچه ای که از نه سالگی برایش جشن تکلیف برگزار می کنند، با مادری که پیشانی اش آخرین بار در شش سالگی سجاده را زیارت کرده، چه جوابی برای هم دارند؟
    در وبلاگ خودم با کامنت گذار وفاداری به نام مهندس بی نهایت آشنا شده ام که اصلا به لحاظ دینی، تعطیل تعطیل است و سخت در پی کوروش و داریوش. واقعا چنین شخصی چه جوابی برای بچه ای که در خصوص فواید نذر و نیاز سوال می کند، باید بدهد که به مدرسه فراخوانده نشود؟ البته بگذریم که مربیان و مدیران مدرسه هم خود با این مسئله درگیرند و خلاصه حسابی اوضاع شیر تو شیر است.

    پاسخحذف
  2. من فقط آن بخش این بحث را که فکر میکنم صاحبنظرم جواب میدم و با انشای مبسوط احمد خان کاری ندارم! لب مطلب این است که باید به بچه ها به موقع و مناسب سنشان،اطلاع رسانی صحیح کرد. وظیفه ما بزرگان، قرار دادن بچه ها در مسیر حقیقت است و نباید خرافه چاشنی پاسخهای ما باشد وگرنه ذهن بچه که خراب شد کار ماسخت شده و صدمه به بچه وجامعه خواهد بود!(با شیر به جان رود و با مرگ از جان درآید!)عربده کش مذاب و ایدیولوگ تک کتابی از هر نوعش ،هیچوقت در مسیر حقیقت نبوده و صدای پاوروتی وخولیو به گوشش نخورده و تقدم/تاخر تاریخ مشروطه و ملی شدن نفت را نمیداند! ذهن خرافی همه ناممکنها را میپذیرد و به علت ومعلول (CAUSALITY) معتقد نیست لذا مواظب تربیت فرزندان باشیم و به سوالات انها درست جواب بدیم وفراموش نکنیم کتبی ویژه کودکان است که علم را به زبان ساده بیان کرده(بارون و زلزله گرفته تا سیستم اناتومی و...! )! بله دوستان مواظب باشید که ذهن فرزندانتان خرافی نشه که جبرانش سنگین است!ضمنا بچه ها را دست کم نگیرید انها اغلب مسایل را میفهمند. من مکانیزم باران را با کتری ابجوش و بشقاب سرد برای بچه ها توضیح دادم وفهمیدند! ما کاری به معلمهای قبل قرون وسطایی مدارس طلبگی (وزیر آموزش وپرورش لیسانس قرآن) نداریم و کار خودمان را میکنیم چون تاریخ زباله دان بسیار بزرگی دارد که باید پر شود...!بچه ها را با ادبیات کهن ایران بخصوص شاهنامه اشنا کنید و انگاه خواهید دید که غرورشان براحتی قابل شکستن نبوده وتسلیم ودست به سینه بودن وتعظیم در اینده از فرهنگ ما زدوده خواهد شد! اوباما ی احمق مجبور شد از تعظیم در برابر ملک عبداله؟سعودی از ملت امریکا عذر بخواد!
    بحث خیلی ساده است و بدون اینکه به اتهام بیربط مهندس بابایی وقعی بذارم ومتهم به یکپا بودن مرغ بشم ،تکرار میکنم: هیچ مصلحتی بالاتر از بیان حقیقت نیست و ما مجاز نیستیم برای دست به سر کردن بچه ها، خرافه و وهن را به انهاتزریق کنیم.
    بقول فرزانه ای اندیشه عمیق دردناک است و خرافه و دروغ راحت الحلقوم است و عقل روزمره و حس ششم (COMMON SENSE)ما معمولا در اشتباه است ،مثل قبول گردش خورشید به زمین ویا نزدیک شدن ساحل به ما (وقتی در قایق به سمت ساحل باشیم..)!

    بینهایت!

    پاسخحذف
  3. بی نهایت جان، کمی آرام برو ما هم برسیم
    مشکل همین حقیقت است. همان معلمی که شما نمی پسندید، اتفاقا از من و شما بیشتر اطمینان دارد که حقیقت پیش اوست. شما عاشق شاهنامه هستید عده ای هیچ علاقه ای به آن ندارند و عده ای حتی از آن بدشان می آیدو هیچ ارتباطی هم به نظام مستقر ندارند. آیا آنها از حقیقت مطلوب شما دورند؟ یا از اصل حقیقت دورند؟ ممکن است کسی نه تمایلات مذهبی داشته باشد و نه تمایلات شاهنامه ای. سخن همینجاست که در مدارس مدرن حتی در بورکینافاسو چیزی را آموزش می دهند که اصلا بحثی در خصوص آن نیست مانند شیمی و فیزیک و ریاضی. در فرانسه اگر کسی بخواهد آموزش کاتولیکی داشته باشد باید به مدارس ویژه برود. مسئله بحث انگیز مثل مذهب و ملیت و شاهنامه خوانی به هیچ وجه به شکلی که الان هست و یا شما توصیه می کنید عمل نمی شود. حتی در ایتالیا هم عده ای به حضور صلیب در مدرسه اعتراض دارند. توجه داشته باشید که بخش مهمی از ایرانیها ترک هستند که معلوم نیست شاهنامه چقدر جزو ارزشهای آنها باشد و یا نباشد. بگذریم، سوال من خیلی مشخص است:
    معلم چیزی در کلاس آموزش می دهد که شما به آن اعتقادی ندارید. چه باید بکنید که بچه آسیب نبیند و دو شخصیتی نشود؟ توجه داشته باشید که بچه ها معلمهایشان را هم دوست دارند و در چنین مواردی دچار بحران می شوند. من خود اغلب در چنین مواردی سکوت می کنم و یا می گویم بزرگتر شدی توضیح خواهم داد که معمولا با اعتراض مواجه می شود و دقیق نمی دانم که چه باید بکنم. تمایل زیادی به آموختن در این زمینه دارم. البته نه از نوع شاهنامه خوانی!

    پاسخحذف
  4. بينهايت به نكته‌ي مهمي اشاره كرده است: پاسخ بايد متناسب با سن كودك باشد. اما نكته‌اي كه من به آن تاكيد داشتم و دارم محدود به اين نيست. من با برخي خانواده‌هاي مذهبي برخورد كرده‌ام كه پديده‌ي آموزش را خوب درك كرده‌اند و با همان ايدئولوژي مذهبي آموزش عاطفي بسيار خوبي به فرزندانشان داده‌اند. اين فرزندان در بزرگسالي با آرامش و احساس امنيت بيشتري ديدگاه‌هاي خود را اصلاح مي‌كنند و اصطلاحاً خط و ربط خود را با هزينه‌هاي بسيار كمتري مي‌يابند. ضمن اينكه از ديدگاه خود به روش‌هاي مقبول‌تري دفاع مي‌كنند و براي صاحبان ايده‌هاي متفاوت نيز به اندازه‌ي عقايد خود احترام قائلند.
    هر كسي نوع نگاه خود را حقيقت مي‌انگارد و مي‌ستايد كه به نظر من طبيعي است. شايد اين مكانيسمِ رشد دهنده‌ي نوع بشر است چراكه عقايد از هر نوعي كه باشند بدون چالش منجر به رشد نمي‌شوند و چالش هم زماني بوجود مي‌ايد كه در تضارب آرا هر كسي خود را منبع حق بداند. برخلاف بينهايت نكته‌ي قابل اهميت در ديدگاه من «نحوه‌ي آموزش » است نه محتواي آن، يعني ساختارهايي شبيه استدلال، نحوه‌ي ارتباط سئوال‌ها و پاسخ‌ها به يكديگر، آزمون يا سنجش‌پذيري، منبع يابي يا روش تحقيق و ... كه همه در نحوه‌ي پاسخ‌دهي ما وجود دارد اما پنهان است.
    ترغيب كودكان براي تلاش و جستجوي خلاق براي يافتن پاسخ خود بخشي از آموزش است، حتي اگر ما پاسخ را به خوبي بدانيم. استفاده از دانشنامه‌هاي كودكان و دايره‌المعاف‌ها هم بخشي از اين نوع آموزش است البته نه اينكه خودمان بخوانيم بلكه كودكان را به استفاده از منابع مكتوب عادت دهيم. تمركز بنده روي روش است نه خودِ پاسخ. وقتي روش معتبر باشد پاسخ‌هاي مناسب‌تر بطور خودكار در معرض گزينش‌هاي نهايي كودكان قرار خواهند گرفت حتي اگر بحران‌هايي ايدئولوژيك پيرامونشان را فرا گرفته باشد. در اين وادي نگراني جايگاهي ندارد چه بسا محتواي پاسخ ما نامعتبر از آب درآيد. ميلان كوندرا از قول بودلر ميگفت: مدرن بودن( بخوانيد به دنبال حقيقت بودن) يعني اينكه يار شفيق گوركنان خود بودن. اگر وفادار واقعي به مفهوم حقيقت هستيم بايد بپذيريم كه حقيقت، عينيت يافت شده نيست بلكه مفهومي است كه ما را در يافتن مسير درست‌تر ياري مي‌كند. چه بسا فردا مسير ديگري درست‌تر باشد.

    پاسخحذف
  5. فرض کنید معلم مدرسه یا مهدکودک پسر شما به او گفته است : "به بابا بگو هزار تومن نذر امام زاده داوود کند تا سردردت خوب شود، لازم نیست دکتر بروید." حالا شما با روش و حقیقت و بی نهایت و میلان کوندرا و مارکس و پوپر و استون هاپکینز و ... چطور به پسرتان می گوئید که معلمت شکر تناول فرمودند و مزخرف گفته اند، باید دکتر برویم؟ یا مثال های بسیار زیاد مشابه که نمی شود در اینجا ذکر کرد.

    پاسخحذف
  6. مجبورم برای تفهیم بهتر،ضمن سپاس از ms-word جمله ام را کپی پیست کنم:
    "وظیفه ما بزرگان، قرار دادن بچه ها در مسیر حقیقت است و نباید خرافه چاشنی پاسخهای ما باشد وگرنه ذهن بچه که خراب شد کار ماسخت شده و صدمه به بچه وجامعه خواهد بود!(با شیر به جان رود و با مرگ از جان درآید!)عربده کش مذاب..."
    از این جملات مستفاد نمیسشه که: 1- آقای بابایی! حقیقت پیش من است 2- اقای احمدخان! ما تجویز محتوی نکردیم و تاکید بر قراردادن بچه ها در مسیر حقیقت بود و ذهن استدلالی!
    یکسری اصول پایه ای واخلاقی (نه ارزشی واعتباری نسبی لرزان)وتاریخی و..داریم که مستقل از منافع حکومتی است و بیشتر متجلی اراده ملی است! یک المانی با هرعقیده و مسلک وقومی، اگر منافع ملی اش بخطر بیفتد شاخکهایش حساس شده ودر خدمت کشورش است! پس دفاع از وطن وشرف وبزرگداشت سرباز وطن و.. یک اصل وحق مسلم بوده که چاشنی انها مثلا اشعار حماسی میتواند باشد. همینطور بحث اخلاقی که بوستان وگلستان و مرزبان نامه و...مفید خواهند بود نه آثار قیصر امین پور و آوینی و شریعتی و سروش...که ایدیولوژی در انها اصل است. سرتان را درد نیارم اگراراده مردم در حکومت تجلی پیدا کنه، مدارس ودانشگاه هم هیات امنایی شده و دیگر مثل جهان غرب که اوباما بخودش اجازه نمیده رییس دانشگاه هاروارد را تعیین کنه ،محتوای دروس و معلم هم اصلاح میشه! (در مملکت پشت پست مدرن ما با تعویض رییس قوه مجریه رییس دبستان بیله سوار علیا هم عوض میشه)!
    ضمنا وقتی از حقیقت صحبت میکنیم منظورمن ان مفهوم مطلق فلسفی نیست بلکه به معنی حق(درست بودن) است که احمد خان منکر حق فلسفی هستند...! باید ذهن بچه را نقاد بار آورد نه اینکه مثل تک کتابیها بگوییم دین ما بهترین وجامعترین و هزاران ترین ادیان است بلکه جای نقد هم بذاریم که شاید خود این خدمتی به دین باشد. مثلا اقا چرا سن نکاح 9 سال؟ بله در انزمان رشد سریع بوده...!
    بحث من ملموس و عینی است و منظور از اموزش و تربیت هم تعلیمات در راستای طبیعت انسان واخلاق است.بچه باید ذهن پرسشگر داشته باشد و یاد بگیرد که امکان دارد بعضی از معلمها (در لباس دوست) هم میتوانند در ردیف دشمن نادان باشند.
    تکلیف ترکهای مقیم مرکز (نه آذریها)هم مشخص است ! در امریکا هم بخاطر مکزیکیها، سرود ملی اشان را بزبان اسپانیولی تکرار نمیکنند! شاهنامه رفیق زمانهای فرودهای تاریخی ماست و شاهنامه خوانی و نقالی ان از زمان صفویه (نه ترک) گسترش یافته و این مملکت (نه به مفهوم سازمان مللی) را از شرعثمانی و شیبانی نجات داده (شیعه گری هم جای خود دارد). ملی گرایی شاهنامه فرای فارس و کرد وترک و...است وکسی که شهروند بلژیک و هلند است به منافع انجا میاندیشد نه ترکیه و مراکش! داویتز در برابر سرود هلند دست به سینه است نه مثل براهنی که از پول این ملت دکترا شده و تمام همش در جدال با پانفارس؟!است. ببخشید که حرف تو حرف شد و لوده دراز!
    امادرجواب شکر خوری معلم مهد کودک هم میتوانید دفترچه درمانی همان معلم را قرض گرفته و به بچه تفهیم کنید که ایشان بخاطر یبوست بچه اش هفته پیش به دکتر رفته و یا راز هواپیمای چارتر لندن( با تیم پزشکی) ایت اله بهجت( که جایش بلافصل در بهشت است ولی معلوم نیست چرا از مرگ گریزان؟) را برای فرزندت به زبان ساده بیان کنی!
    دوستان مسایل مشکلتری داریم، مسایل پداگوژیکی را به اهل فن بسپاریم وصد البته از تخریب کلهای زندگی غافل نشیم!
    بینهایت

    پاسخحذف
  7. بی نهایت عزیز
    اولا وطن دوستی شما تحسین برانگیز است. ولی توجه داشته باشید که برای عده ای دوره وطن دوستی سپری شده است. در کلاسهای درس بریتانیا و فرانسه چندان مطلبی از اینکه افتخار کنند انگلیسی یا فرانسوی هستند، نیست.
    دوما براهنی شاید از شاملو هم بیشتر به زبان فارسی خدمت کرده باشد. به نظر می رسد شما حتی یک کتاب از او نخوانده اید. براهنی بنیانگذار نقد ادبی در زبان فارسی است.
    برای درک بهتر موضوع بقول خودتان آذری های مقیم مرکز، از همان بلژیک که مثال زده اید بگویم. بلژیک رکورد نداشتن دولت را شکست. اختلاف هم فقط و فقط و در نهایت سر زبان است. یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا مشکلی مانند پس رفته ترین کشورهای دنیا دارد. چون بشر متمدن و فکور روز به روز بیشتر متوجه می شود که در عرصه فرهنگ هیچ چیزی جایگزین زبان مادری نیست، حتی فرانسه. زبان فارسی که جای خود دارد. سر شاهنامه و کوروش در این کشور تفاهم ملی وجود ندارد، مگر شخصا دست به تعریف ملت بزنید. پهلوی ها قبلا این زحمت را کشیدند که با کوچکترین نسیم به تاریخ پیوستند. ممکن است شما خوشتان نیاید و یا خیلی های دیگر خوششان نیاید ولی در این کشور امام علی و حسین بیشتر به وفاق جمعی نزدیک است تا کوروش و خشایارشاه. مذهب هم که چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم محکوم است از این وزنی که در فرهنگ دارد، کاسته شود. این موضوع دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد. ممکن است مذهب به حاشیه نرود ولی مطمئنا مذهب و متولیان رسمی اش بسیار کم تاثیر خواهند شد. شاید هم شده اند. در این صورت مانند همه ممالک پیشرفته می ماند زبان. عنصری که به این راحتی حذف شدنی نیست و در نهایت روسیاهی به کسانی خواهد ماند که زبان ملتی را تحقیر کرده اند.

    پاسخحذف
  8. در ضمن شما صورت مسئله را ساده کرده اید. من نه تنها به دفترچه معلم بچه ام دسترسی ندارم، بلکه مایل نیستم این همه او را دچار دوگانگی کنم. من نمی خواهم به صراحت به او بگویم که چه معلم ......... هواپیما که جای خود دارد.

    پاسخحذف
  9. نمیخوام بحث را فردی کرده و دنیای شیرین و کوچک شما را بر هم بزنم!ما کی گفتیم انگلیسی یا فرانسوی بر انگلیسی/ فرانسوی بودنش افتخار میکند؟ تمامیت ارضی و اصل دفاع از وطن با ناسیونایسم افراطی فرق میکنه! خدا را شکر که تیراژ وبلاگ اقای تابعی کم است و این شعارهای شما راافراد زیادی نمیخوانند که بله در مدارس بریتانیا وایتالیا.....! بلژیک( کمتر از گیلان) فدراتیو خنثا وبی تاثیر در سیاست جهانی و تعمیم جز به کل آن و... مجال بحثش نیست! فقط اینرا بدانیم که همه شهروندان بلژیک و انگلیس و المان.. در مقابل پرچم و سرباز وطن (PATRIOT)جور دیگری می اندیشند و رفتار میکنند! بحث عقلایی است حالا یک بچه یا سفیهی در گوشه ای پرچم کشورش را اتش زد و یا مثل پانترکهای پیرو براهنی انسوی ارس، پرچم مزین به گرگ را علم کرد به بزرگواری خود بخشیده ولی جای خوبی را در تاریخ برایش رزرو نمیکنند! بله بنده کتاب براهنی را مثل میلیارد ها ساکن کره زمین نخواند ه ام ولی چند بار پای سخنش نشسته ام! (نخواندنش هم مثل خواندنش افتخاری نداره!) ولی تا انجا که من میدانم سبک و نقد ادبی را بزرگانی همچون بهار و نفیسی و قزوینی وخانلری (آذری غیور رییس فرهنگستان فارسی زمان پهلوی) پایه گذاری کرده نه براهنی در ترکیه تلمذ نموده...!(دکترای زبان چینی در روسیه؟!)! ضمنا بحث وطن و وطندوستی هم پیچیده نیست، خانه و مسکن شما بدرستی در اولویت کارهایتان هست و اگر پشت بام خانه ات چکه کند (اتشسوزی و..خدا نکنه) تمام کارهایت را تعطیل کرده و همه اهل خانه سعی در مانع نفوذ اب شده و...(باز میبینید که مساله ساده است و نیازی به صغرا و کبرای بلژیک و انگلیس و...نیست)!
    در مورد دفترچه هم باید بگم :اگر معلم دوست بچه ات باشد لااقل کپی بی ارزش دفترچه را نباید دریغ کنه! میخواهید من بیام بگیرم؟ ارزش روشنگری بچه ها را دارد.بله دوست من مسایل بعضی مواقع از سادگی، سخت جلوه مینمایند!
    حقیقت بالاتر از همه چیز است و انچه در مورد مذهب ودین فرموده اید متاسفانه واقعیت (تلخ) هستند که بحث من نیست. فعلا من بدنبال ان هستم که چی درست است نه اینکه واقع شده! مذهب واقعیت است (واقع شده و ما هم واقفیم) نه الزاما حقیقت!
    روسیاهی و...انتساب کوروش و ملی گرایی به حاج ممد رضا پهلوی کمر بسته امام 8 (عین اینکه بنده بن لادن را مسلمان بدانم ولاغیر)هم که مزه وقافیه نوشته هایتان است که ربطی به بنده و همفکرانم ندارد چرا که کسی در فرقه ما زبان قومی را تحقیر نمیکند.
    عوض کتاب براهنی 9 من شیر ده، حمله ترکان متمدن مناطق یخبندان به هند گهواره تمدن و لرزیدن مجسمه ها از توحش ترکان (شکستن تمام دماغ مجسمه ها) را دارم مرور میکنم تا شاید در 50 درجه شمالی ترکستان و مغولستان آجرو نردبام و ستونی بیابم!!
    بحث احمد خان را به ترکستان بردیم! پوزش
    بینهایت

    پاسخحذف
  10. براهنی به خرج خودش در ترکیه دکترای زبان و ادبیات ترکی گرفته است.
    اگر جائی صدا و تصویری از ایشان دیدید و یا در تلویزیونی ایشان حرف می زنند، لطفا من را مطلع کنید. من فقط از ایشان خوانده ام چیزی نشنیده ام.
    امروز بعد از سالها در تلویزیون بی بی سی چشمم به جمال محمد قائد روشن شد. مملکته داریم؟ یک روزنامه نگار و نویسنده درست و حسابی کشور در تلویزیون رسمی حضور ندارد.
    در ضمن من اگر راجع به اختلاف چین و هند هم بگم، شما به ترکها ارتباط می دهید. برای من مثل روز روشن است که روزی از این تفکرات توهین آمیز احساس شرمساری خواهید کرد. خوشبختانه بلاگ اسپات متعلق به گوگل است و ماندگار.

    پاسخحذف
  11. بحث های پیش آمده بسیار متوسع و ناهمگون است و اغلب هم از حوزه ی اطلاعاتی اینجانب خارج است( راستش برایم مهم هم نیست که مثلاً براهنی کجا درس خوانده). به همین دلیل ترجیح می دهم به بحث اولیه باز گردم. اگر معلم بچه ی من چنین توصیه ای کند بجای حکم و خشم و جنگهای صلیبی ترجیح می دهم او را تشویق کنم تا خودش تجربه کند. یقین دارم این روش نتیجه ی ماندگارتر و البته دموکراتیک تری خواهد داشت. اخیراً کتابی خواندم که نکته ی عمیقی درباره ی تربیت داشت. نویسنده عقیده داشت تربیت در معنای کنترل کودکان نیست بلکه در معنای کنترل خودمان است. یعنی در بسیاری موارد پدر و مادرها باید پا روی هیجانات و نگرانی های بی مورد خود بگذارند تا مسیر تجربه و فهم پدیده ها به روی کودکان باز باشد(تربیت بدون فریاد). به هر حال اینکه ما در بسیاری موارد نمی دانیم چه بکنیم یا کدام رفتار درست است کاملاً طبیعی است. چراکه متخصص علوم تربیتی جدید نیستیم و در عین حال الگوهای ناخودآگاه بسیار نامناسب با شرایط روز داریم. حتی آنها که آگاهی بسیار کسب کرده اند باز در مواقع بحرانی رفتارهای نامناسب بروز می دند زیرا ما در همه حال با الگوهای خودآگاه عمل نمی کنیم. از این منظر در مقام تربیت به نوعی ما خود را نیز از نو تربیت می کنیم. البته اگر موضوع برایمان آنقدرها مهم باشد.

    پاسخحذف
  12. پوزش
    یادم رفت درباره گفته ی بینهایت اظهار نظر کنم. اینکه باید سعی کنیم کودکان را در مسیر حقیقت قرار دهیم یعنی اینکه می دانیم حقیقت کجاست یا چه صورتی دارد. من با این امر موافق نیستم زیرا افراد مختلف با عقاید مختلف می توانند این ادعا را داشته باشند. هیچ نیروی بیرونی قضاوت گر هم نداریم مگر تجربه ی فردی. چگونه می توانید ادعا کنید که ایمان قلبی نمی تواند آرامش روحی و روانی به فرد بدهد که منجر به کاهش هیجانات و استرس هایش شده و او را از امراض بسیاری که اطبای علم باور شما تایید می کنند دور نگه دارد. در علوم متکی به آمار خصوصاً حوزه ی جامعه شناسی، نتیجه مهم ترین شاخص برای تحلیل پدیده ها است . ذهن استدلالی فردا ممکن است حقیقت علمی امروز را باطل کند. شما که خوب می دانید استدلال یک مقدمه دارد که اگر تغییر کند نتیجه هم تغییر خواهد کرد.
    دریاب دمی که با طرب میگذرد

    پاسخحذف
  13. براهنی را از این بابت گفتم که بی نهایت گفته بود به خرج ملت دکترا گرفته و به ملت خیانت می کند. روشن است که چه تعریقی از ملت در این ادعا خوابیده و هر کس خلاف نظر گفتمان رسمی نژادی زبانی بگوید خائن است حتی اگر براهنی باشد که خود به تنهائی افقهائی را در زبان فارسی گشوده.
    در خصوص مثالی که زدم و سوالی که کردم خواهش می کنم کلی گوئی نکن و از فلانکس و مارکس و پوپر و انیشتین هم مثال نیار. موضوع خیلی مشخص است. مثالی که زدم انتزاعی بود برای این که منظورم را روشن کنم و از نان خوردن نیفتم به نحو دیگر مثال می زنم.
    فرض کن معلم فرزند مهندس بی نهایت از او خواسته در منزل به امامت پدر!!! نماز بخواند و پس از پایان نماز با صدای بلند شعار دهند یاشاسین آذربایجان. احساس خود را از این مراسم عبادی سیاسی بنویسد و سر کلاس بخواند.
    این موضوع یعنی سکته دادن بی نهایت. این بی نهایتی که ما شناختیم خون به پا می کند ولی فرض کن بی نهایت با تمام تئوریهای مد نظر تو آشناست، از کوره به در نمی رود و بسیار آرام است. چه باید بکند؟

    در ضمن کلی تایپ کردم و وی پی ان قطع شد و حالم گرفت. نکنه بی نهایت سید است؟

    پاسخحذف
  14. ملاحظه شد! مغالطات انجام شده ابلاغ خواهد شد!
    عجالتا: خدمات اقای براهنی را کسی منکر نیست ولی بحث میانگین و معدل است و شما بچه اتان در مهر ماه 20 گرفت معدلش در پایان سال 20 لزوما نخواهد شد!اقای براهنی دکترای زبان و ادبیات انگلیسی باید باشد تا ترکی! (فعلا فوق دیپلم هم برای کل ادبیات ترک کافیست و دکترای ترکی یک ژست است.. هاها)
    به احمد خان بگم خیلی بحث راسطح بالا گرفتی وفلسفی اش کردی. بابا بحث پیش دبستانی و ابتدایی است که اگر گذرم به خارج افتاد کتب مدارس فرانسه و المان را برایت میارم! همین بحث های ملموس روباه وخروس و داستانهای ویکتور هوگو (نه عیسی مسیح و مریم زایو باکره و مربا) بستن کمربند ایمنی (بجای حبیب ابن مظاهر)و گردش آب وباران وپیدایش کوههاو...! در ضمن من ایمان و قلب و دل وروده و صفرا را هم نمیفهمم چون ابزار من خرد و عقل است.... بقیه قصه سرایی و بزعم مهندس در لای دیوار قرار دادن ما برای بعد! ساعت 11 شب باید به کلاس برسم! گردمولر وار منتظر توپهای بکن بایر بودم که رسیده!
    میر بینهایت!

    پاسخحذف
  15. اینکه در مدراس کودکان را مجبور کنند در مسیر ایدئولوژی حاکم اعمالی را انجام دهند و برای ضمانت حسن اجرا احساسشان را هم بنگارند کاری شبیه به اعتراف گیری زندانیان سیاسی است. اگر قرار است انگشتشان اینقدر در سوراخ های ممنوعه گز کند شاید بهتر باشد مدرسه عوض شود( انگشت قطع شود). بعید می دانم لااقل آش مدارس غیر دولتی به این شوری باشد. ولی به هر حال لزومی به گارد گرفتن نیست، می شود بی خیال بود، زمان مشکل را حل میکند. مسائل زیادی هست که بحث درباره ی آن را موکول میکنیم به آینده و بزرگ شدنشان.
    در حقیقت دو نوع معضل وجود دارد یکی اینکه جهان بینی خودمان را اصلح بدانیم و تلاش کنیم چیز دیگری در ذهن کودکمان نفوذ نکند که از دید من ناممکن و اشتباه است و در این نوشته سعی کرده ام روش نزدیک شدن به آن را مطرح کنم. دوم اینکه با موقعیت ها و تکالیف بحران زا چه بکنیم؟ که این دیگر هنر یا فن تربیت است و حصول آن مستلزم تمرین و کسب مهارت در زمینه ی ایجاد رابطه ی موثر با کودکان است.
    معضلی که محمد مطرح کرده مانند تب کردن یا دستشویی رفتن چیزی رایج نیست که بشود دستورالعمل برای آن نوشت. مثل همه ی ابعاد دیگر زندگی آزمون و خطا می خواهد و یادگیری . همه ی پدر و مادرهای تیراژ دار تصدیق می کنند که بزرگ کردن کودک اول بسیار سخت از بعدی هاست. این یعنی مواجهه با معضل و یافتن راه حل.

    پاسخحذف
  16. من چهار تا عمه دارم که دو نفرشان به رحمت حق رفته اند. شما چطور؟ انشاالله اگر عمه دارید سالم و در قید حیات هستند.

    پاسخحذف
  17. اقای احمد خان! همان کره متفاوتی که در جایی فرمودین پابرجاست! بحث اصلح دانستن جهانبینی خود نیست .فرق اموزش وپرورش ایرانی و روسیه استالینی با انگلیسی و فرانسوی در چیست؟ ایا غیر از این استکه اینها ذهن ایدیولوژیک (جامعترین و کاملترین دین و حزب)ولی انها ذهن نقاد و تحلیلی بدون عقده و...!چرا به این مطالب نمیپردازی و صغری وکبری میکنی؟ وقتی هولوکاست ونازیسم در المان دمکرات توسط دادگاه ملی ممنوع شده، مسلما درتمجید ان،چیزی در کتب دبستانی انها نخواهد امد. حالا هر چی من و شماوشهروند پاکستانی تک کتابی به نبود ازادی در المان اعتراض کنیم و متهم کنیم که مگر حقیقت پیش شماست. شما سریعا بحثها را ایده الیستی میفرمایید. بیا پایین با هم بریم بخصوص که بحث تربیت بچه هاست و انها فلسفه را نمیفهمند. دوست روشنفکر پست مدرن ساکن پشت مدرن! معشوق من است ان که به نزدیک تو ژست است!
    بینهایت خشک وخالی

    پاسخحذف
  18. دندون محمد خان را هم که ایمپلنت فرمودین و زحمت ما را کم ! مجبور شده از عمه هایش مایه بگذارد ومساله را ناموسی کرده که ما نیستیم!
    بینها.......

    پاسخحذف
  19. نخیر! مثل اینکه کمی دست به کار شدی، وبلاگ اندکی تر و تمیز شده. قدم مهندس بی نهایت بر عکس اخلاقش! خوش یمن است.

    پاسخحذف
  20. حالا هر کی ببینه فکر می کنه تو خودت را عقاب فرض کردی، اون آقا هم خودتی!!
    مملکته داریم؟ این سلیقه گرافیستشه!

    پاسخحذف
  21. oانتخاب شعر عقاب ،نشان سلیقه خوب صاحب سایت است! چرا که هنوز درگیر ان هستیم.

    پاسخحذف