صفحات

عدالت اجتماعی و قوانين ارث بری

عدالت اجتماعی و چگونگی برقراری آن يكي از مهم‌ترين موضوعات مورد دغدغه‌ی اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاست پیشگان است که تلاش برای ایجاد آن تحولات عظیمی را در حوزه‌ی فلسفه و علوم انساني پدید آورده است. یافتن راهی برای برقراری عدالت اجتماعی با پیچیده‌تر شدن جوامع انسانی و افزايش آگاهي درباره‌ي نیازهای رواني انسان، روز به روز سخت‌تر و پیچیده‌تر شده است.
تعریفي مختصر از عدالت اجتماعی كه تاحدي مورد پذيرش اكثر نظريه پردازان باشد چنين است: همه‌ی انسانهاي یک جامعه حق دارند سهم برابری از امکانات، فرصت‌ها و مواهبی که به مدد زندگی جمعی فراهم شده، داشته باشند. در این میان آنچه معضل مي‌آفريند اینست که همه ی انسانها ظرفیت و استعداد برابری برای تلاش ندارند. در طبيعت خشن، برخورداری از منابع مشترک بطور اجتناب ناپذیري به تضاد منافع و نزاع برای برخورداري يا بقا می‌انجامد و قاعده‌ی حل کننده، نظام قدرت يا برتري زيست‌شناختي ( انتخاب طبیعی) است. اما ماجرا در جوامع انسانی قدری پیچیده‌تر است، بقای هر انسان به نحوی به بقای انسان دیگر وابسته است و بخش مهمي از مصالح بوجود‌ آورنده‌ي منافع فردي، در ارتباط و مشاركت جمعي پديد مي‌آید. انسان شناسان مدعی هستند که تکامل مغزی گونه‌ی انسان، در بخشی از سناريوي تاريخ، به موازات شکل‌گیری زبان صورت گرفته است. اگر این گفته معتبر باشد می توان ادعا کرد که انسان امروزی اساساً محصول زندگی جمعی است نه بوجود آورنده‌ي آن. چراكه زبان ابزار ضروري و پركاربرد جمع است نه فرد. يادگيري، كسب مهارت و توليد دانش فرايندهايي مشاركتي و انباشتي هستند كه بنيان جوامع انساني با هر ميزان پيشرفت را تشكيل مي‌دهند. لذا بطور بنيادي هر انساني با بودن و زندگي در اجتماع محصول تلاش خود را با ديگران شريك شده و متقابلاً در ميوه‌ي تلاش ديگران نيز سهيم مي‌شود . بدين ترتيب اهمیت دادن به زندگی جمعی و تلاش برای تنظیم روابط در میان انسان‌ها یک ضرورت اولیه است كه نياز به نظريه‌ پردازي ندارد. فرد خارج از زندگی جمعی قادر به تهیه و تولید امکانات زندگی جمعی نیست و حتي اگر اين فرض محال را دست‌يافتني قلمداد كنيم، نكته‌ي مهمتر اينست كه فرد بيرون از مناسبات جمعي تضميني برای حفظ و بهره‌برداری از دستاوردهای خويش ندارد. بنابراين فرد برای آنکه بتواند دستاورد زحمات خود را از گزند غارت و تاراج انسان‌های ديگر و همين‌طور موجودات ديگر در امان نگاه دارد نیاز به منبع تنظیم کننده‌ی روابط بين انسان‌ها دارد و همین قاعده به او می گوید که منافع او به نحوی به منافع دیگران گره خورده است.
با وجود سادگي در فهمِ اهميت زندگي جمعي ، اندكي توجه در شرایط عملي زندگي اجتماعي نشان مي‌دهد كه عليرغم وجود آموزه‌هاي اخلاق‌گرا و وحدت‌گرا در همه‌ي فرهنگ‌ها، نوعي بي رحمي و خشونت در مكانيسم‌هاي طبيعي تنظيم روابط وجود دارد. تقريباً در اغلب جوامع انساني و در اغلب دوران‌هاي تاريخي بهره‌مندی از مواهب زندگی اجتماعی به شدت در گرو مکنت مالی و موقعیت‌هاي وابسته به شرايط اقتصادي بوده و هست. هر کس که امکانات مالی و موقعیت طبقاتی برتری داشته بسترهای مطمئن تری برای بروز دادن استعدادها و توانایی های خود در اختیار گرفته است. به همين ترتيب كسي كه امكانات بيشتري براي بروز توانمندي‌هاي فردي خود دارد به شکل سازمان يافته‌تري راه های كسب درآمد و بهره‌مندي بيشتري از مواهب اجتماعی برايش فراهم است. اين چرخه‌ بطور اجتناب ناپذير مدل‌هاي زندگي، ارزش‌ها و شيوه‌هاي بهره‌مندي از بودن در اجتماع را تا حدود قابل توجهي در چارچوب‌ حصارهای طبقاتي گرد هم مي‌آورد. برگذشتن از موانع طبقاتی و دست یافتن به ورای مرزهای اجتماعی اگر ناممکن نباشد شرایط خاصی از نبوغ و بخت یاری را می طلبد. حتی اگر بتوان قبول کرد که مرزهای اجتماعی محدوده هایی صرفاً ذهنی هستند و عینیت غیرقابل نفوذی ندارند باز هم تجربه‌ي زندگي واقعي نشان مي‌دهد که شرایط رشد و بالندگی کودکان در طبقات مجزا امکانات برابری برای دست یابی به رفاه و زندگی بهتر در اختیارشان نمی‌گذارد.کودکی که در خانواده‌ی فقیر بدنیا می آید بدون آنکه در انتخاب نوع اجتماع و نظام فلسفی که بعداً در آن خواهد بالید دخالتی داشته باشد جبراً در سیطره‌ی  شرایط اقتصادی والدینش گرفتار می‌آید و پیش از آنکه درکی از اثرگذاری وضعیت طبقاتی در اندیشه و افکارش پیدا کند جایگاهی جبری در طبقه ی اجتماعی والدینش بر او تحمیل می شود.
اگر استثناها را قاعده نیانگاریم، به صراحت مي‌توان گفت انسان‌ها در فضای واقعی فرصت برابری برای متبلور ساختن حق برخورداری اجتماعی خویش ندارند. این پدیده بر خلاف انتظار به میزان تلاش انسان‌ها برای کسب درآمد مربوط نمی‌شود بلکه متاثر از این واقعیت است که درک آدمی از راه و روش‌های بودن در جامعه، خصلت طبقاتی دارد. یعنی ویژگی‌های طبقاتی فهم آدمی در قالب پیش فرض‌های ادراكي تعیین می‌کنند که کدام ارزش‌ها و معیارها شاخص‌های اعتبار زندگيِ اجتماعی هستند و کدام الگوها راهبر و تعیین‌گر مسيرهاي تلاش افراد هستند. بدین ترتیب انتخاب هدف و مسیر زندگي بطور بنیادی از طریق خانواده، گروه و طبقه‌ای که در آن می‌باليم، علامت گذاري می‌گردد. می‌شود گفت متغیرهای منبعث از تفاوت‌های طبقاتی بر آگاهی فرد از جامعه و کشف مکانیسم‌های روادار در آن حاکمیت دارد و اين «آگاهيِِ مشروط» تعيين مي‌كند كه او تلاش خود را بر كدام يك از ارزش‌ها متمركز كند و يا با کدام الگوها نحوه‌ی بودن خود را تعریف کند. مثلاً فرزندي که بی اعتمادی به قشر درس خوانده، جزئی از ادراک جمعی خرده فرهنگ والدينش است، بواسطه‌ي عدم توجه، زمان و فرصت تحصیل يا کسب مهارت‌های سنجش پذیر اجتماعی را از دست می‌دهد. و همزمان که مهارت‌ها و ارزش‌های ديگري را مبنای عمل و رفتار خود قرار می‌دهد، برای بدست آوردن جایگاه اجتماعی کلان‌تر از دور رقابت با هم نسلان خود خارج می‌شود. يا فرزندي كه در آگاهي جمعي والدينش پرخاش و نمايش جسارت، قاعده‌ي تفوق بر ديگران است بطور اصولي از يادگيري و درك روش‌هاي متمدنانه‌تر حل مناقشه و توجه به احساسات و ديدگاه‌هاي ديگران دور مي‌شود و در اين مسير از ارزش‌ها و مهارت‌هاي معتبر در روابط اجتماعي كلان‌ نسيبي نمي‌برد. وابستگي آگاهي‌ فرد به ساختارهاي طبقات اجتماعي معضلِ غيرقابل انكاري است كه ظاهراً از خصوصيات ذاتي زندگی جمعی است و به نظر مي‌رسد راه گريزي از آن نيست. برآیند تاریخی تلاش اندیشه ورزانه برای پرهیز از تضادهای طبقاتی که انتهای آن به روش های موجود در جوامع مدرن گره می خورد نزديك سازي فرهنگي افراد جامعه به يكديگر (صنعت همسان سازی فرهنگی) و یا به عبارتی هضم خرده فرهنگها در یک فرهنگ عمومی و فراگیر است.
طبقات اجتماعی بیش از آنکه مفهوم فرهنگی داشته باشند دلالت‌هاي اقتصادی پر بسامدتری دارند. اینکه زیربنای اقتصادی چقدر در شکل‌گیری روبنای فرهنگی نقش دارد یا اینکه اساساً روایی این مفاهیم مارکسی تا چه حد است بحث دراز‌دامنی است که در حوصله‌ي اين نوشته نمی‌گنجد و صد البته تسلط کافی می‌طلبد. آنچه از آموزه‌هاي ماركس به این بحث مرتبط است همين بس که بپذيريم پیش زمینه‌ی اقتصادی به ميزان قابل توجهي در تشخیص مسیرهای ترقی، رفع موانع و فرصت‌هاي آموختن، اثرگذار بوده و زمینه‌ساز موفقیت‌های اجتماعی و در نتیجه برخورداری از امکانات اجتماعی است. لذا می‌توان نتیجه گرفت که وضعيت اقتصادی خود یکی از مهمترین عوامل بروز بی عدالتی پنهان اجتماعی است. پيوند آزادي با عدالت و تضاد دروني اين دو اجازه نمي‌دهد روش يكسويه‌اي اتخاذ كرد و يكي را به نفع ديگري از بين برد. به همين دليل براي حفظ آزادي، تمايز در شرايط اقتصادي تا حدود زيادي اجتناب ناپذير است، اما بايد پذيرفت كه آزادي مطلق در جمع‌آوری منابع مالی می‌تواند از طريق انباشت سرمايه و ایجاد قدرت، امکان برخورداری دیگران را محدود کرده و برابري فرصت‌ها را تهديد ‌كند. برقراری موازنه‌ي عدالت و آزادي يكي از مهمترين چالش‌هاي اقتصادانان جوامع مدرن است كه تلاش مي‌كنند با حفظ آزادي‌ها، نشاط و تحرك اجتماعي را از جامعه نگيرند و در عين حال با ايجاد قوانين مشروط كننده ، همزمان برخورداري عموم از نتایج تلاش‌ها و پیشرفت‌های افرادِ پرتلاش را نيز تضمين كنند. از ديدگاهي، این چالش بي‌نظمي سودآور جوامع انسانی است.
 اما آنچه هنوز يكي از معضل‌آفرين‌ترين موارد ايجاد نابرابري است و تقريباً كار زيادي درباره‌ي آن نشده نظام ارث‌بري است. حاصل تلاش‌هاي اقتصادي افرادِ پرتلاش پس از مرگشان به فرزنداني مي‌رسد كه شخصاً براي كسب اين امكانات تلاشي نكرده‌اند. اين ثروت باد‌آورده‌ سبب ایجاد بستر ناعادلانه‌ برای پيشرفت اقتصادي و اجتماعي و بهره‌مندی از موقعیت‌ها می‌شود و به شكل انكارناپذيري شرايط متمايزي را براي بالندگي افراد توليد مي‌كند. اگرچه جامعه فرصت‌هاي برابري براي رسيدن افراد به مدارج و موقعيت‌هاي اجتماعي فراهم مي‌كند اما براي نزديك شدن به اين فرصت‌ها مقدمات ادراكيِ به خصوصي لازم است كه فقر اقتصادي مي‌تواند مانع از شكل‌گيري آن مقدمات باشد. بنابراين زاده شدن در يك خانواده‌ي متمول يا فقير اساساً يك شروع ناعادلانه در تلاش‌هاي فردي است براي رسيدن به موقعيت‌هاي برتر زندگي جمعي. مي‌توان ادعا كرد كه اين ميزان تلاشي كه براي تنظيم قوانين اقتصادي و حفظ منافع عمومي صورت گرفته است در زمينه‌ي نظام ارث‌بري بسيار ضعيف و فقير است. در حوزه مالكيت معنوي قانون جالبي وجود دارد: حقوق مادی مرتبط با مالكيت آثار ادبی تنها تا سی سال پس از مرگ پديدآورنده‌ متعلق به بازماندگان است و پس از این دوره، اعتبار خود را از دست می دهد. آيا نمي‌توان قوانين مشابهي را براي دارايي‌هاي مادي افراد بوجود آورد؟
پذيرش آزادی و اختیار در نحوه‌ی بهره‌مندی از دارایی‌ها، معضل تضعیف عدالت را مرتفع نمي‌كند. به نظر می‌رسد که اندیشه‌ی بشر در این زمینه با بن‌بست روبرو شده است. اما بايد اعتراف كرد پیچیدگی فلسفیِ حول این بحث بسیار بغرنج‌تر از آنی است که بتوان نسخه‌ی کوتاهی برای شناخت و حل آن نوشت. اگر داشتن پدر پولدار را نوعی تمایز ناعادلانه در بستر اجتماعی قلمداد کنیم آیا داشتن یک پدر انديشمند یا مادر با عاطفه نمی تواند بستر بی‌عدالتی دانسته شود؟ آیا معیارهای خوشبختی فقط مواهب مادی هستند؟ اينجاست كه باز همان متغيرهاي ادراكي كه منبعث از تمايزات طبقاتي-اجتماعي است، فهم وجود پيچيدگي در صورتِ مسئله را امكان‌پذير مي‌سازد. هدف‌ها و ارزش‌هاي زندگي افراد مطابق با ادراك جمعي‌-گروهي آنها تعيين مي‌گردد و اين اهداف روش متمايزي براي زيستن و بهره‌مندي از بودن در جامعه برايشان ايجاد مي‌كنند كه از اجتماعي به اجتماع ديگر و از گروهي به گروه ديگر تفاوت دارد. لذا اختلاف در سبك زندگي و اختلاف در كيفيت بهره‌گيري از مواهب مادي ميان افراد و گروه‌هاي مختلف اجتماعي امري اجتناب ناپذير به نظر مي‌رسد. اما با وجود پذیرش خصلت تفسیری در اهداف و شکل زندگی همچنان باید پذیرفت تمایز در منابع مادی در عرصه‌ی عمل کارکردها و آثار بسیار متمایزی نسبت به موارد دیگر دارد. مازلو می‌گوید انسان در صورت عدم برخورداری از نیازهای اولیه زیستی بطور اصولی نمی‌تواند به نیازهای ثانوی بیاندیشد یا اساساً از وجود آنها آگاهی یابد. مطابق اين نظريه‌ي پذيرفته شده، انسان در چالش نیازهای حیاتی یک حیوان به معنای زیست شناختی است، بنابراین تمایزات اقتصادی نقش اساسی‌تری در تولید نابرابری‌های اجتماعی بازی می‌کنند و می‌توان پذیرفت که عدالت اجتماعی ارتباط وسیعتری با بنیان‌های اقتصادی دارد. کسانی که محرومیت‌هایی در برخورداری از نیازهای عالی دارند در شرایط رفاه اقتصادی با صرف هزینه‌ي مادی و بهره‌گیری از متخصص می‌توانند آگاهی‌های مرتبط را  تا حدود قابل قبولی کسب کنند یا در صدد جبران محرومیت‌ها و عقب افتادگی‌های تربیتی و فرهنگی خود برآیند . در صورتی که درگیری با موانع اقتصادی و صرف انرژی و زمان برای تامین معاش، فرصت کافی برای پرداختن به کسب آگاهی و یافتن مهارت‌های لازم برای برخورداری از مواهب عالی‌تر اجتماعی را در اختیار نمی‌گذارد. در نهایت می‌توان ادعا کرد جامعه‌ای از عدالت بالاتر برخوردار است که در بوجود آوردن بسترهاي اقتصادي عادلانه‌تر موفقيت‌هاي بيشتري كسب کند. یعنی جامعه شرایطی بوجود آورد که اعضا برای رفع نیازهای زیستی اولیه دچار گرفتاري‌هايي نشوند که امکان پرداختن به نیازهای عالی‌تر از آنها گرفته شود و فرصت‌های پرداختن به نیازهای عالی در تامین نیازهای پست تلف شود.